بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

منتظر نشسته ام ساعت دوازده شود. نمی دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. حالم خوب نیست. بعضی از تجربه ها ، روی واقعی خود آدم را به خود آدم نشان می دهد. و باعث می شود آدم از خودش ناامید شود. از خودم متنفر شدم و ناامید. کاش زودتر امشب تمام شود. صبح شود و من همه چیز را فراموش کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد