بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

فکر نمی کردم اگر با کسی که چند ساعت دیگر دارد از ایران می رود و شاید نمی دانم تا کی نبینمش-حالا قبلا هم خیلی نمی دیدمش-اما چند هفته اخیر به واسطه پسرش به بهانه کلاس و بازی دیدمشان، و حالا موقع خداحافظی بزنم زیر گریه و مجبور بشوم زود قطع کنم و بعد از خداحافظی زار زار گریه کنم 

از اینکه چرا یک خانواده باید وطنش را، خانواده اش  و دوستانش را رها کند و برود شهری غریب به خاطر زندگی بهتر.

گریه کردم .

چقدر لازم داشتم گریه کنم. 

و هنوز دلم می خواهد گریه کنم.


۱۴۰۰/۹/۲۸

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد