بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

یاد پرستار شاگردم افتادم که امروز تعریف می کرد که نوه بزرگش، رفته از روی پوشک شمبول آن یکی نوه اش که نه ماهه است را گاز گرفته، هم می خندید و هم ناراحت بود. می گفت کبود شده و بچه از درد ضعف رفته. منم که تا حالا چنین چیزی نشنیده بودم نمی توانستم خنده ام را قایم کنم . از من می پرسید چیکار کنم؟ خیلی جدی گفتم از یک دکتر بپرسید و خانم نون هم با لهجه با مزه شمالیش که حرفهای ته کلمات را می کشد، با خنده گفت آخه به دکتر چی بگم؟ دیگر نتوانستم نخندم. زن گفت خوب شد از روی پوشک بوده و گرنه بچه طوریش می شد. و باز لبش را گزید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد