بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دستهایم که از پتو بیرون می افتند مثل  دو تکه چوب سرد می شوند. زمستانهای اتاقم در خانه پدری همیشه سرد و سخت بوده. از همان دبیرستان که به این خانه آمدیم. قدیم نوک دماغم خیلی یخ می کرد ، حالا پاهایم تحمل سرما ندارند که جوراب پشمی پوشیده ام . دستها و شانه هایم را نمی دانم چه کنم؟ 

باید موبایل را پرت کنم و بخوابم. تنها راه چاره. 

امیدوارم ته داستانم را خواب ببینم. 


۱۴۰۰/۱۰/۴

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد