بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

رسیدم خانه بعد از یک ماه، خرید ها را در یخچال جا دادم. لباس گرم پوشیدم چون خیلی سردم است و هر کاری می کنم گرم نمی شوم. گریه نکردم. می خواستم بلند بلند گریه کنم، اما به جایش لپ تابم را روشن کردم تا بنویسم. شاید بهترین کار همین باشد. 

و دیگر اینکه من آدم مزخرفی هستم که یکی یکی دارم اطرافیانم را از دست می دهم. قابل توجه خودم که بداند. 

به من گفت تو به هیچ وجه صبر و آرامش نداری. 

من صبور نیستم؟ چطور شد که به این نتیجه رسید؟ چون خودش دقیقه نود بود؟ نمی دانم. به هر حال من مثل همیشه تک و تنها ، مثل آدم شکست خورده ، دوباره بلند می شوم. 

دستانم را روی شانه های خودم می گذارم.

هیچ دیگریی برای من وجود ندارد.


۱۴۰۰/۱۰/۸

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد