بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلم می خواست تعطیلاتم ادامه داشته باشد. حجم زیادی خون امروز، فقط امروز از دست داده ام. مثل مجروح جنگی هستم ، جنگ ناپیدا و نابرابر که فقط دلم می خواهد در برابر این همه غصه و دلتنگی گریه کنم. چقدر باتری خالی کرده ام. 

شاید اگر من را ببینی در ظاهر چیزی نباشد اما خالی خالیم. دلم نمی خواهد صبح بیدار شوم. 

چه شب تلخی است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد