بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

حوالى خواندن

دیشب مجله شماره چهار حوالى را خریدم و تا الان تا چهل صفحه اش را خواندم، چون خودمم درباره پل نوشته بودم و نوشته ام مورد قبول واقع نشد دوست داشتم بدانم از چه مدل نوشته هایى خوششان مى آید، که البته نوشته من بیشتر یک خاطره شخصى بود تا چیزى جالب درباره پل و کارکرد آن در فضاى شهرى.

حیف که شماره استادیوم را نخوانده ام، بعد از تمام کردن شماره پل حتما استادیوم را هم شروع خواهم کرد. بسیار خواندنى است.

یک ساعت زودتر از آلارم ساعتم بیدار شدم و لم دادم و مجله خواندم.

امیدوارم این شنبه دوست داشتنى تر از همیشه ها باشد.

عصر جمعه اولین روز آذر

نمایشگاهى که رفتم، هم حالم را عوض کرد و هم ساسا را دیدم.

خیلى وقت بود که همدیگر را ندیده بودیم. همانطور جذاب با ماتیک صورتیش،  همدیگر را در آغوش کشیدیم.

برایش شله زرد برده بودم و خیلى خوشش آمد، رفتیم در نشر هنوز روی همان صندلىها در ایوانش نشستیم و من چاى خوردم و او هم شله را. خوب شد تنها نماندم خانه و تا نشر ثالث آمدم و کارها را دیدم با عنوان سیگورات،

بابک حمیدیان و مینا ساداتى هم آمدند و کارها را دیدند،

من از آن ظرف که تویش ته سیگارها خاموش شده بود خیلی خوشم آمد ، مخصوصا از ته سیگارهایی که رژ داشت.

از صبح که آشپزى کردم فهمیدم که از نظر علمى بوى سبزیجات و مواد غذایی هورمون  شادى در بدن تولید می کند.

حالم بهتر است وقتی آشپزى مى کنم.


آذر جان

ساعت دو و ده دقیقه نیمه شب:

وقتى ماه نو شروع مى شود، مى نویسم که چه کارهایی انجام داده ام، چه کتابهایی خوانده ام و چه فیلمهایی دیده ام. این ماه برعکس ماه قبل بسیار پر برکت بود و فیلمهایی که دیده ام خیلی بیشتر از قبل بود.

این ماه توانستم بعد از مدتها که به خانه جدید آمده ام بتوانم سینما بروم. و فیلم مسخره باز را ببینم. فیلمى که کلاژى از فیلمهاى تاریخ سینما و یا شاید فیلمهای محبوب کارگردان بود. به نظرم على نصیریان خیلی فوق العاده بازى کرده بود. 

این ماه تقریبا بطور مدارم پیاده روى هایم در روزهاى شنبه و چهارشنبه را انجام دادم به غیر از این هفته آخر به خاطر برف.

این ماه نشد که یکى از جاهای دیدنى که با الهام قرارش را گذاشته بودیم ببینیم. 

هفته سوم و چهارم دچار بحران شدم و حالم خیلى بد بود اما الان آرامش برگشته و این را مدیون همه صحبتهایت هستم، هیچ کس به این خوبى نمى توانست آرامم کند.

کتابهاى صوتى که گوش دادم : مسئولیت پذیرى علی صاحبى بود که به خاطر قطع شدن اینترنت کامل نشد. اما سوکورو تازاکى و سالهاى زیارتش یکى از جذابترین کتابهاى موراکامى بود که دوست دارم باز هم گوش بدهم. 

این ماه پر بود از آب انار و سیب و لبو و هویج و پرتقال و لیمو شیرین که به نظرم تلاشم براى تازه خوردنشان خیلى ستودنى بود، با اینکه خسته مى آمدم خانه اما آبمیوه همیشه حضور داشت.

ساعت یازده و چهار دقیقه:

رو آوردم به کتاب آشپزى که مامان پرپر بهم کادو داده بود و چقدر خوب است. 

اما در این اوضاع مى فهمى آنها که واقعا دوستت دارند، چه کسانى بوده اند؟

انگار بعضى فقط در دنیاى مجازى حضور داشتند حتى اگر واقعیتشان را بشناسى.