ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برای یکی از دوستان نامه نوشته بودم . در جوابم نوشته بود با تو چه کرده اند که این قدر غمگین شده ای . می ترسم با تو هم از واقعیات بنویسم . فکر کنی چه بلایی بر سر من آورده اند .اما غمی که او دیده بود بر خلاف آنچه تصور کرده بود غمی فردی نبود . غمی بود که می دانم تو درکش کرده ای ... دوستی ما مثل یک قصه ناگهان نویسنده اش نیمه کاره رهایش کند و بعد از روزها و روزها باز گردد و بخواهد ادامه دهد ؛ناگهان رها شده بود . فکر می کنم آخرین باری که تو را دیدم همان روزی بود که تقاطع طالقانی و وصال قرار داشتیم ... بعد از آن خیلی ماجراها پیش آمد ... نه ؛ آن روز نبود . یادت می آید در موزه هنرهای معاصر همدیگر را دیدم . اتفاقی . تو با دوستانت بودی . من هم با یکی از بچه های کانون زبان بودم . بعد از آن روز هم خیلی اتفاقات پیش آمد . شادی ؛ غم ؛ رنگ ؛ سیاهی ماتم .اما همه چیز گذشت و بعد درست یادم نیست کدام عید بود که زنگ زدی داری می روی . وقتی می خواهم به تو فکر کنم باید از زوایا و گوشه و کنارها ؛ از دورها خاطرات را صدا کنم . از پگاه به بعد ... پگاه برای من روزهای کشدار تابستانی را به یاد می آورند که دست و پا می زدم و بلوغ و حس درونم نیاز به آزادی داشت و نداشتم . جلوی در ورودی در خیابان حقوقی ؛ شعرهایم را برایت خواندم . مجبورم کردی در یک دفتر مرتب بنویسم .بعد بردی قصه ها و شعرهایم را به یکی از دوستانتان دادی تا بخواند و نظر بدهد . حالا که فکر می کنم که آنجا دلتنگ ایران هستی اما حس می کنم که تو برای اینجا ساخته نشده بودی.مثل ما که برای درسهای پگاه ساخته نشده بودیم و بهتر بود از همان روز اول روی همان تاب زیر درخت می نشستیم و حرف می زدیم تا آنکه بخواهیم سر کلاسها فرمول حفظ کنیم .....تو برای اینجا ساخته نشده بودی . کاش ...........
************************
این نامه را مریم در ۲۷ تیر ۸۱ برای دوست مشترکمان نازلی عزیز نوشته و ما هرگز نتوانستیم آن را پست کنیم .
اینجا می نویسم به امیدی که روزی نازلی آن را بخواند .
غمگینم کرد دوباره خوانی این نامه...:(