بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

یک سالگیت مبارک دخترم

فردا یک ساله می شوی .

دارم به حال و هوایت در یک سالگی فکر می کنم و کارهایی که یاد گرفتی انجام می دهی .

از روی بندینک لباسهای خشک شده را بر می داری و دوباره سعی می کنی روی بند بگذاریشان . یا مثلا دستمال را برمی داری و زمین را تمیز می کنی .عاشق لباسی و بازی با آنها . حتی میدانی باید بپوشی و سعی می کنی جورابهایت را پایت کنی. ادای عطسه کردن را در می آوری و بعد می خندی . با انگشتت ساعت مچی که بابا روی دستت کشیده را نشانم می دهی وقتی می گویم ساعتت کو ؟ یا می فهمی وقتی بهت می گویم بده . وقتی لباسهای بیرونمان را می پوشیم می دانی می رویم بیرون .

امروز که داشتم با اتو کار می کردم بهت می گفتم وووی به نشانه داغی اتو و دستم را به علامت اشاره تکان می دادم که نباید دست بزنی و تو همان کار را تکرار کردی . می دانی باید با شانه موهایت را شانه کنی یا مسواک برای دندانهاست .یا خودکار برای نوشتن روی کاغذ .

بدون کمک می ایستی و دوباره می نشینی و بلند می شوی اما هنوز خودت نمی توانی راه بروی .شاید قرار داری که خود فردا اولین قدم را برداری.

حرف هایی که می زنی زیاد است و بعضی با هدف و بعضی بدون هدف .تازگیها روی تاب که می نشینی مثل آواز خواندن می گویی دایی دایی دایی . گلدانهای بنفشه ام را که می بینی می گویی گُ گل گل . و توی ایوان هم که می روی گلهای مامان را می کنی و باز هم می گویی گل گل .

از نظر شنیدن هم مثل خودم هستی . به صدای موبایل  که از ته کیفم زنگ می خورد ، عکس العمل نشان می دهی . آیفون ، مخصوصا آیفون تصویری . با انگشتت نشان می دهی و تعجبت را با صدایِ ای بیان می کنی .

کتابها را می دانی که باید بخوانی . کتابهای خودت را مثل آهنگی زمزمه می کنی .عاشق کتاب گنجشک که بال و پر داشت شدی . مقواهای بزرگ با تصویرهای قصه است و شعرهایش پشت آن نوشته شده که برایت می خوانم و تو هم می خواهی کار من را تکرار کنی.

عاشق بهم ریختن اتاقت هستی . درآوردن لباسها و کفشهایت را بیرون می آوری و دوباره سعی می کنی سرجایش بگذاری.

خودت را می شناسی .هر جا عکست را ببینی با انگشت نشانم می دهی . و همچنین در آینه.

تابستان یله می کند

قاب پنجره باز و ستاره ها پیدا

شمردمشان

خوابم برد.

موقع تاریک روشنای صبح

کسی پنبه  ابرهای خدا را زده بود

و تکه تکه توی هوا

می رقصیدند.

چشمهای من بود که رویا می دید؟

نه .

بیدار بودم .

از همیشه بیدارتر.

و دخترکم در آغوشم نفس می کشید.