ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
یاد تو می افتم که دوستی در ژاپن داری . تصورم از ژاپن، هایکوست و شکوفه های گیلاسی که بهار بر روی درختانش می نشینند و مردم به دیدارشان می روند . توی راه برگشت برای نمی دانم چندمین بار است که شماره ات را می گیرم و بر نمی داری . حالا که عطری از شکوفه های گیلاس ژاپن بدستم رسیده است ، هی بر می دارم بویش می کنم و انگار یاد تو و صدای نرمت می افتم .
دلم تنگ می شود ، زیاد ، وقتهایی که قهرم ، وقتهایی که خوشم و به خانه ام بر می گردم و همه ازم ، از لباس پوشیدنم ، رنگ موهایم که خیلی بهم می آید و صورتم را باز کرده ، از شوهر داری و خانه داریم تعریف می کنند ، و بعد دعوایم می شود . دلم تنگ می شود . و این فیس بوک لعنتی و حرف تو برای عکسی که گذاشته بود، که با هم پارو میزدیم یادت هست ؟ تو من را فراموش کرده ای ؟ داد می زنم . گریه می کنم . ازش ایراد می گیرم . به همه چیز گیر می دهم . واقعی و غیر واقعی. و بعد عصبانی به تو فکر می کنم که دیروز پیغام گذاشته ای برای عکسش . پس هنوز هستی . اما دور .
دم در منتظرم ایستاده و من تمام قد در آغوش برهنه اش جا می شوم . موهای خیسم می ریزد روی شانه های لختم و کیف می کنم و می گویم دلم برایت تنگ شده بود . نمی دانم ماندم که ضد درد باشد یا آمدم که دلتنگ نباشم . اما هر چه بود خوب بود . زیر باران دویدم و دویدیم و خیس شدیم و رنگ هوا چه عاشقانه بهاری بود . و رسیدن چقدر خوب است .به دوست ، به باران ، به همسر و به آسمان رنگ غروب و بارانی ابری . چه کیف داشت . و باید نوشت . که ریه هایم به هوای تازه احتیاج دارد همچون که به دوست ، به دوست داشتن و خبر خوش شنیدن و از پشت شیشه بیرون را دیدن ...و دیدن شادی دیگران .
دم در منتظرم ایستاده و من تمام قد در آغوش برهنه اش جا می شوم . موهای خیسم می ریزد روی شانه های لختم و کیف می کنم و می گویم دلم برایت تنگ شده بود . نمی دانم ماندم که ضد درد باشد یا آمدم که دلتنگ نباشم . اما هر چه بود خوب بود . زیر باران دویدم و دویدیم و خیس شدیم و رنگ هوا چه عاشقانه بهاری بود . و رسیدن چقدر خوب است .به دوست ، به باران ، به همسر و به آسمان رنگ غروب و بارانی ابری . چه کیف داشت . و باید نوشت . که ریه هایم به هوای تازه احتیاج دارد همچون که به دوست ، به دوست داشتن و خبر خوش شنیدن و از پشت شیشه بیرون را دیدن ...و دیدن شادی دیگران .
91/12/30
- کم خوابی
-مسجدهایی با یک گلدسته
-دریا
92/1/2
-باد
-پا درد
- رنگ های شاد در روسری
- لباسهای بچه گانه
- کفش هایی اندازه بند انگشت
به خودم هی زدم که بلند شو ، اما بلند شدنم وقتی شد که صدای زنگ در آمد . هوا تاریک بود و فکر کردم تازه اذان گفته اند . مثلن ساعت هفت و نیم است ، خب به کارهایم می رسم . در را باز کردم اما ساعت هشت و نیم بود . از شنبه که کلاس می روم چقدر خسته ام . شنبه توی اتوبوس چرت می زدم . امروز کف پذیرایی از این پهلو به آن پهلو شدم تا بالاخره رفتم روی تخت . البته دیروز در حد خانه تکانی ، کار کردم و شب هم مهمان داشتم . فردا هم کلاس دارم . شاید به خاطر کار زیاد ، راه رفتن ، روی پا ایستادن زیاد ، و هوای بهاری باشد این خمیازه های ممتد .انگار هنوز عادت ندارم زود بخوابم و زود بیدار شوم تا به همه کارهایم برسم .
عبور از کوچه های خلوت و خیابانهای خیس بهاری تهران ، خوب است . و گذر از برابر شکوفه های درختان سبز فرهنگسرای نیاوران ، قصه سرما و برفی که آن شب بعد از دیدن نمایش برهان کم رنگ شد و به جایش بوی عطر گل های بهاری و رنگ لاله های قرمز را در دلم ریخت .
91/12/29
- جای گرم و نرم ، آماده خواب ، خونه خاله رُزی
-سرمای اول صبح
-اصفهان ، نصف جهان
-نیمروی مخصوص در اغذیه زیتون آباده
-پس زمینه جاده : نقاشی و هایکوی ژاپنی: کوه های لایه لایه و ابرهای خاکستری
-پهن شدن قطره های باران روی شیشه ماشین
-شیراز 215 Km
-رادیو پیام : عشق را باور کنیم که عشق روح زندگی است.
-عکس گرفتن با عشایر نزدیک شیراز
-بازی نور و سایه ، آفتاب و باران
-تک درخت با شکوفه های صورتی در میان سنگها
-هر یک ساعت = یک داستان همشهری
-چشم نواز بودن سبزه های کنار جاده
-پس از باران
-بوی عطر غنچه های بهار نارنج
-مردی با فالوده از کوچه گذر کرد.
-مارال ستاره ، کاشان 75
-حدس زدن فیلم اتوبوس های مسافربری
-نطنز : نه خند
- من مانده ام تنهای تنهای ی بسطامی
-قطعه ای موسیقی از پاگانی نی در میان کوه و کمر جاده