ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مرگ را تعریف می کند.
شاید ترسناک یا هیجان انگیز است که بدانم؛
در بدنهای گذشته ام چه انسانی بوده ام .
شاد یا غمگین؛
ترسو یا شجاع؛
عاشق یا عاقل...
می پرسم ؛
سرگردانی روح من از همین روست ؟
نمی دانم .
چرا وقتی به دستهایت خیره می شوم ؛
و بوی عطرت که با دود سیگار قاطی شده؛ گیجم کرده؛
چشمهایم بی خودی خیس می شود .
و دلتنگ می شوم .
دلتنگ می شوم.
بی خودی نیست ؛
دلتنگ زندگی های قبلیم می شوم؛
دلتنگ بدون امضاهای گذشته.
و نوشته هایی که خودم نوشته ام و هرگز نخوانده ام!
و عطرهایی که با بوی سیگار قاطی می شود .
آیا در زمانهای گذشته هم؛
اینگونه دوستت داشتم ؟
۲۱خرداد هشتاد و پنج
چه جرم بزرگی است زن بودن ؛
بغض گلویم را می فشارد و در ذهنم تکرار می شود :
تو محکومی که زنده بمانی ؛
و زجر بکشی ؛
زن باشی
آنگونه که دیگران می خواهند ؛
و انسانیت برای تو تعریف نشده است .
۲۳خرداد هشتاد و پنج
دلم گرفته است .
دلم عجیب گرفته است .
۲۴خرداد هشتاد و پنج
دلم می خواست رسما دعوتت کنم اما انگار وقت نداشتی صدایم را بشنوی .ناراحت نیستم . حالا بدین وسیله دعوتت می کنم تا بیایی. نمایشگاهی یک شنبه ۲۱ خرداد جنب دانشگاهمان راه می افتد و کارم را ببینی ؛ البته اگر دوست داری و وقت می کنی ؛ گالری از ساعت نه تا دوازده و از یک تا شش و نیم بعد از ظهر باز است . منم هستم . بیایی خوشحال می شوم . یعنی بینهایت خوشحال می شوم . کارم تعریفی ندارد . کار ترم اولی است اما همه اینها بهانه است . باور کن !
آدرس: خیابان آزادی . بین بهبودی و خوش . جنب کامیاران . دانشگاه سوره .
چشم به راهت : من
پ ن : اگر امشب عصبانی بودم و سر دوستی فریاد زدم می خواستم بفهمد دلم نمی خواهد مثل من شود ! کاش بفهمد .
تو از مادر شدن چه می دانی ؟
ـ حس ِتکان خوردن یک موجود ِزنده در درونت
ـ رشد ِ نه ماهه عشق زیر ِ پوست ِ تن
ـ نفس کشیدن های پی در پی و درهم
ـ لذت ِبدنیا آمدن و درد کشیدن برای تولد ِزندگی ِدوباره
ـ و لمس ِ دستهایی که همیشه از دستهای تو کوچکترند !
آیا چشیده ای ؟
من ؛
اگر با تو همخوابه می شوم
برای داشتن ِهمین لحظات است ؛
نه هیچ چیز دیگر !