ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سوت بزن ؛دستهایت را از زور سرما بکن توی جیبهات مثل گردنت که فرو می بری در یقه ات؛سیگارت را آتش بزن ؛ با کبریت بی خطر ؛ و بعد با صدای بلند بخوان من از آن روز که در بند توام آزادم ؛برای همین زندگی سگیت بخوان ؛دلم نمی خواهد دیگر زنده باشم ؛ چه اهمیتی دارد ؛ پدری از خودکشی دخترش ککش هم نمی گزد بلکه خوشحال است از تمام مخارجی که دیگر نمی دهد؛نوش به سلامتی مرگ! می خواهم صد سال سیاه از یادت بروم ؛ بروم توی گور زلف بر باد بدهم ؛ به درک؛ با همه کس می می خورم تا جگرت خون شود ؛ تا سر بگذاری به بیابان و باز هم دل ای دل بخوانی ؛حالا آرامتر سوت بزن تا برای همیشه خوابم ببرد؛تف به زنده گی ؛ هم اکنون در حجره ام با مرگ هم آغوش می شوم و چقدر خوب شد مار ؛گیاه جاودانگی را خورد ( چقدر گیل گمش احمق بود که بدنبال جاودانگی می گشت) وگرنه از این هزار سال بیشتر عمر می کردم ؛حداقل بگذار دو ساعت بدون کابوس بخوابم ؛ این که می شود ؟
دیوانه ام مپندار؛
در لحظاتی که هیچ صدایی نیست ؛ هیچ نوری نیست جز شعله قد کشیده شمع ؛
اگر لبخند می زنم در پس خاطره های نیم سوخته ؛
اگر با تک ستاره قاب پنجره اتاقم
راز دل می گویم
و یخ دستانم با گرمای صدای تو آب می شود ؛
دیوانه ام مپندار
اگر روی کاغذ سفید ؛ برایت می نویسم ؛ با مداد سیاه ؛ هنوز دوستت دارم ؛
پ ن : شاید به گوش خدا برسد .