بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بنفشه آفریقایی

گلهای یاس تمام شد 

 بس نیست ؟

 حالا نوبت توست که زجرم دهی !

غنچه های تو سر بالا آورده ،

 مرهمی است بر ذق ذق تنهاییم ،

 چه فایده ،

 درمان موقت برای فرو رفتن در قعر ِ زندگی  ِسیاه.

 

پ ن : تا حالا طبقه پانزدهم هتل شرایتون چای بعدازظهرت را سر کشیده ای؟

محکوم

یک دو سه

گلدان یاس بس است؛

چهار پنج شش

چقدر گلهایت را ؛ بوی مست کننده اش را برخم می کشی!

هفت هشت نه

این امیدواری بیهوده تو

مرا می کشد؛

ده یازده دوازده سیزده ...

 هر عصر غنچه ها باز می شود

چهارده پانزده شانزده هفده

من یکی یکی گلها را می چینم

هیجده نوزده بیست

و لای کتاب مصلوب می کنم

بیست و یک؛ بیست و دو

کاش وقتی بیست و سومین غنچه ات باز می شود

من دیگر نباشم .

بغض می کنم و..

هزار و یک شب نو

پ ن :شانه کمتر زن که ترسم تار زلفت بشکند؛ را بخوانید.