ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
همیشه از آمدنش هراس داشته ام . حالا به خود می گویم بگذار بیاید برود . مثل سال پیش سخت نگیر . اشکهایت را برای خودت نگه دار و با کسی آن را شریک نشو . همه جای خانه دارد تکانده می شود جز اتاق من . پر شده از کاشی های خورد شده و چسب و کاغذ رنگی و گلدان . مامان چند وقت یکبار می گوید بیایم کشوها و کمد و کتابخانه ات را تمیز کنم و من هی طفره می روم . می گویم چیزهایی است که خودم باید دور بریزم . از لباسها و کاغذها و شما نمی دانی . قطاری از کتابهای نخوانده جمع شده برای عید گذاشته ام کنار. اگر بگذارند .می خواهم خوش باشم . الکی و بی خیال . مثل کودکان . فکر نکنم به چیزهایی که می خواستم و نشد . به چیزهایی که می خواهم . معلوم نیست بشود . و دلتنگی هایم را لابه لای کتابهایم جا می گذارم و به حرف شما گوش می دهم و داستانی نمی نویسم . خیلی وقت است چیزی ننوشته ام . چیزی درست و حسابی که توی دلم پزش را بدهم . بنفشه هایم حسابی برگ داده اند و امروز گلدان های سفالی که ساختم را به خانه می برم . خانه جدید بنفشه های تازه بدنیا آمده . نازی هم بازگشته و فقط منتظرم موبایلش را روشن کند و صدایش دوباره به گوشم برسد . تا دیشب همه اش خواب آمدنش را می دیدم و حالا خودش اینجاست . گلدانها آماده است تا پامچال های کوهی درونشان بیارامند . کارت تبریک های عید آماده اند . همه چیز آماده است . حتی کادوی تولد تو . پس بیا بدون ترس .
اتفاقات ساده ای می افتد و من را یاد مسافرتهای بچگیمان می اندازد . من انگار خودم هم هستم یا نه من خیلی شبیه سپیده ام . اصلا ً خودش هستم . مولود هم موافق است . تو چی ؟ تو ساکت کنارم فیلم می بینی .ویلا و دریای خزر . یاد روزهایی می افتم که حمید غرق شد و همه آنها را برایم زنده کرد . آنقدر همه خوب بازی کردند که فیلم نبود . زندگی بود . واقعیت داشت و ما را با خودش برد .
پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است . مگر نه ؟
دم آقای اصغر فرهادی گرم .
از آن سر دنیا تمام شادیت را می ریزی توی صدایت و من دلتنگ دلتنگ از نبودن تو . و فکر می کردم وای اگر تو نباشی من خیلی از حرفهای را با خود به گورم ببرم و خواهم برد .
دلتنگیم کمتر می شود وقتی تو حرفهایم را می شنوی . وقتی تو می گویی کاش اینجا بودی .
و فکر شبهایم مرگ و روزهای با امیدی واهی شروع می شود به هیچ .