ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز عکس من و تو و نسترن توی آلبومم هست که دست انداختی پشت گردن نقاشی و تصویر کیارستمی و لبخند زدیم .هر چهارتایی لبخند زدیم . پای تخته کلاس سوم دبیرستان.با مانتوهای آبی کاربنی.
با چه شور و شوقی رفتیم طعم گیلاس را دیدیم.
هر کدام طرفی افتادیم .
من که باور نمی کنم کیارستمی مرده باشد؟ مگر می شود او که این همه زندگی در فیلمهایش ساخته باشد ، این همه عشق و دوستی و مهربانی را بفهمد ،مگر می شود؟
من امشب شوکه شدم.
چیزی بود بین ما .ما دوستش داشتیم .من عاشق آن دختر بودم در "باد ما را با خود خواهد برد" . من عاشق پسرکی بودم که دنبال خانه دوستش بود .
آه
حالا که رسیدی خانه دوست بگو که درد نداری.
بگو که بی معرفتی دیگران دیگر آزارت نمی دهد ،
بگو طعم گیلاس را چشیدی و خوب هم شیرین بود .
بگو که همیشه زندگی هست و دیگر هیچ.
آه
...
تو تک درختی در میان بهشت
مثل همان عکس درختهایت
....
دوشنبه 14تیر95
گفتم پارک وی و ترمز زد، محسن چاووشی می خواند و از آهنگهای خیلی قدیمی اش بود،از همانها که سال هشتاد و دو همه اش گوش می دادم :کفتر چاهی من ،حوض بی ماهی من ...اولین آلبومش. و این روزها با آلبوم جدید امیر بی گزند باز هم غوغا کرده. فکر می کردم باید از گرما و ترافیک کلافه شوم اما این طور نبود. همه چیز روان بود،نسیم ملایم، خیابانهای خلوت و بی استرس .و باغ آشنایی که بعد از مدتها تنهایی در کنار مجسمه ها و درختان تنومندش قدم می زدم. و موزه ای که سالیان سال است موزه سینماست ،پر شده از خاطره ، پر شده از دیالوگها و پوسترهایی فراموش نشدنی، تندیس ها و لوحهایی پر افتخار برای فیلمهای ایرانی، عروسکهای فیلمهای کودکی و ...
من خیلی وقت بود نیامده بودم بر قرار باغ فردوس ساعت پنج عصر و هر بار با حسرت از جلویش بسرعت عبور کرده بودم و امروز فراری شد از وضعیت موبینگ درونی ام که بزنم بیرون و اواخر بهار را تغییر بدهم. روزهای آخر بهار لطفا سازت را با حال ما کوک کن. و بگذار حالمان هوایی بخورد.
سالن سینماتوگراف بوی خوبی می دهد و اجازه می دهد که بی دغدغه لم بدهی و بروی در دنیای خیال انگیز فیلمها ، زمان داری ، وقت داری، همراه خوب داری و فیلم خوب، آن هم دوتا با یک بلیط_آخر فیلمها قبل از افطار نصف قیمتند و انگار که پول بلیط یک فیلم را در روز عادی داده ای_ تا آخر آنقدر فکر می پاشد توی ذهنمان که سکوت کنیم و فقط تماشا کنیم.
و بعد به خانه برمی گردم و دوباره از نو خودم وارد فیلم زندگی خودم می شوم و صدای خنده های دخترکم تنها راه فراموشی بیخودیهاست.
٢٥خرداد