ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
چند روز دیگر باید چهل سالگی عزیزم را تمام کنم و تن بسپارم به چهل و یک سالگی. دیگر از اینجا به بعد روی چهل سالگی متوقف می شوم. بزرگ می شوم اما بزرگ نمی شوم. چهل ساله ای می مانم با کوله باری از تجربه و اتفاق و ماجرا و قصه و داستان . که هر روز می توانم بنویسمشان. به آن ها دلخوش باشم.
دیروز از خستگی باز خوابم برد. فکر می کنم امروز هم خسته بشوم به نوعی دیگر. این دو هفته ازدی بهشت خیلی پر کار و پر رفت و آمد خواهم بود. اما قشنگ است مگر نه؟ این گلهای سفید و زرد را خوب تماشا می کنم و خاطره بو و رنگشان را در سرم نگه می دارم برای روزهای سرد زمستانی. چه بهاری است!! چه بهار دلتنگ اما قشنگی است.