ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
انگار همه چیز بین قبل از عید و بعد از عید تقسیم می شود . تسویه بدهکاری و طلبکاری . اما هیچ کس فکر نمی کند که توی این یکسال چند بار دل کسی را شکسته ، اشک کسی را درآورده یا اینکه چند تا جواب سلام و اس ام اس و تلفن به کسی بدهکاره . فکر نمی کند که باید ...
لحظه سال تحویل چشمانم را می بندم و تمام خاطرات بد این یکسال را پاک می کنم .برای دوستانم آرزوی بهترین ها می کنم.
بین کتابهای جدیدم نوک پا قدم می گذارم ، اتاقم بهم ریخته عید است ، قشنگترین لحظه ها همین لحظات انتهای سال است که تندتر از همیشه می گذرد . تخم مرغ عید رنگ می کنم و لبخند می زنم به بید مجنون پنجره ه ام که خیلی وقت است لباس عید پوشیده است .
بعد از آزمایشگاه و آن رادیولوژی سریع و عجیب و غریب ، شنیدن شما خوب است . توی این هوای کاملا ً بهاری جای دوستان عزیزم خالی است . کنار استخر خالی خانه نوساز دایی ام می ایستم و می گویم دوستتان دارم و شما بی خیال همه جا ، در اتوبان بابایی سکوت می کنید و انگار که می دانید خیال واهی است دوست داشتن شما .تا ابد امکان ندارد اما من هیچ چیز را غیر ممکن نمی دانم.
اینکه روز پایان نامه ام بعد هزاران بار تغییر باز هم تغییر کرد ، اینکه کارهایم هنوز تمام نشده و باید سرکار بروم خسته و کلافه ام کرده ، دیشب از سردرد گریه ام گرفته بود ، نمی دانم چرا نمی توانم بر خودم مسلط شوم ، من سختتر از اینها را گذرانده ام و الان نمی دانم چه مرگم شده .چیزی که هست بیست و چهار اسفند بالاخره دفاعیه پایان نامه ام توی گروه صنایع دستی برگزار می شود . با همه خوبیها و بدیهایش . مثل امروز که هشت مارس و روز زن هست و هیچکس اهمیتی نمی دهد . همه اینها می گذرد .
شاید به اندازه این چهار سال که چه زود و سریع گذشت، تا روز ژوژمان راه باشد ، من همچنان در زیرزمین خانه ایمان در حال بافتن رشته های نخ به هم هستم و در سرم با تو زندگی می کنم . رویای زیستن با تو هنوز با من است .
شمارش معکوس تمام شد اما روزش دوباره تغییر کرد و نمی دانم خوشحال باشم یا نه . هفته آینده . شاید هفده اسفند یا نوزده اسفند روز قضاوت باشد .
خوشحالی من بیشتر به خاطر چاپ کتاب ذوب شده آقای معروفی عزیز است که پشت ویترین انتشارات نیک را پر کرده بود و حالا یکیش را دارم .