ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بوی کودکی سوخته ؛
بوی دفتر و کتاب سوخته ؛
کلاس سوخته ؛
بوی آدم برفی آب شده .
دلتنگیهایم ؛
اضطرابها و ترسهایم ؛
می سوزند !
در دو حجم سفید گرد ؛
که با لیوانی آب سر می کشم .
آدم برفی کودکیم چه شد؟
کاش باز بتوانم ؛
شادی کوچکمان را خواب ببینم .
باز گرد !
به لبخند شفاف کودکان ,
در روزهای قشنگ برفی ,
بر گرد !
به شادی داشتن یک آدم برفی.
اگر برفی ببارد ,
به رد پاها روی برفهای دست نخورده ,
به سکوت جنگلهای کاج ,
به سنگینی شاخه های پر برفشان ,
به خط خطی های دلتنگی دم غروب ,
به این آسمان ابری ,
که دوست دارد ببارد ,
" روزهای کودکی "
به گردنبند دانه های سیب ؛
بر گرد !
باز هم منتظر نشسته ام .
آیا می دانی کی برف می بارد ؟
وقتی فرشته ها آن بالا
در آسمان پر ستاره
کنار خدا
دلشان تنگ می شود ؛
ابرها را پر پر می کنند ؛
یادت بماند زمان بارش برف ؛
زندگی وجودت را پر می کند .
با شادی بچه ها و
دلتنگی فرشته ها ؛
آدم برفی زنده می شود .
با چشمهای کوچکت می بینی ؛
آن طرف دنیا را
و آن طرف پنجره هایی که
پرنده ها مهمان هستند ؛
به خرده های نان.
از ارتفاع می ترسی ؟ نه !
شمعهای بی جان ؛
که روشن می شوند برای تاریکی مردگان .
از تاریکی می ترسی ؟ نه !
و در فصل سرد ؛
گلدان یاس و شمعدانیهایی که برگهای تازه داده اند .
و آدم برفی هایی که متولد می شوند؛
برای کودکان بی عروسک !
آدم برفی هایی که
کودکی را ندیده اند ؛
مانند آدم و حوا !
روی دستهایت لانه ای ساخته شد ؛
برای جوجه گنجشکها.
روی کلاهت برگهای خشک پاییزی ریخته ؛
به جای موهایت !
به جای دماغت هویج نارنجی درازی گذاشت ؛
که حتما غذای کلاغها می شود .
چشمهایت ؛
و شال گردنت را من می گذارم .
اما وقتی همه برفها آب شده ؛
خود تو کجا هستی؟
قلب تو اینجا باقی مانده ؛
کف دستانم و ته چشمهایم ؛
و روی لبهایم ؛
و در قلبم .
به انتظار چه نشسته ای ؟
آدم برفی که تو را به عمق سرمای زمستان ببرد
یا
یا
یا
آدم برفی که با گرمای خودش تو را ذوب کند ؟
دستهای کوچک را
به لحظه های سرد بارش زمستانی ببخش.
ببخش ؛
که گاهی می رنجی از سرمای آدم برفی
که گاهی تنها می مانی
که گاهی دلگیر می شوی
به گرمای وجود آدم برفی ببخش .
همه چیز گفتنی نیست .