بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آمدیم نبودید رفتیم.

خیلی خوشحالم که می روم تاتر. امشب روی پله های ایرانشهر.

عاشقانه ای در اردی بهشت

هر بار کتاب در خانه ام ایستاده بودم و منتظر بودم باران بیاید را باز کردم و خواندم ،باران بارید . 

عاشق صبحهای خواب آلوده ام که می خواهد من را بگذارد و برود سرکار و من خواب و بیدار می بینمش که آماده می شود و لبخند می زند و هی قربون صدقه ام می رود و ... من کیف می کنم و بعد دوباره خوابم می رود .

همه اش خواب کارگاه را می بینم ...

در حسرت دیدار تو

شاید نشسته بودم روی صندلی سینمای ۶ بعدی پارک قیطریه و داشتم از فرط هیجان و شادی می خندیدم و جیغ می کشیدم که بهم اس ام اس دادی .

و شب وقتی داشتم می خوابیدم ، خواندمش و اشک توی چشمهام جمع شد . 

عزیزم من امروز از سفر برگشتم و رفتم بسته را گرفتم . نمی دانی چقدر چیزهایی که برایم بافتی ، چیزهایی که فرستادی خوشحالم کرد . چقدر دیدن عکست ، دست کشیدن روی رومیزی فوق العاده زیبا ، چقدر کتاب و  خلاصه همه چیز برایم عزیز است ... مرسی خیلی زیاد و به امید دیدار روی ماه گلت .

 مردخانه پرسید چی شده عزیزم چرا گریه می کنی و اس ام اس تو را بهش نشان دادم و گفتم از خوشحالی است . دلم برای میم تنگ شده است . 

و او در جواب قول داد که به زودی من و تو همدیگر را خواهیم دید . 

 

-بهم یادآوری شد که من بلدم از راه دور دوستی کنم .  

-دسته کلیدم پر و خالی می شود مثل دلم .