ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شریک داشتن سخت است . خوب هست اما سخت است . شاید من زیادی نازک نارنجی باشم . توی کار که خیلی دیده ام حتی حالا که یک جورایی کار حرفه ای توی دنیای هنر را با یک گروه شروع کرده ام . همه تازه کاریم . و حالا در زندگی مشترک هم با او تازه کارم و چیزهای تازه یاد می گیرم و همه اش باید مواظب باشم . یک هفته شده و من هنوز باور نمی کنم . هنوز باورم نشده که زن مردی هستم با هیچ کدام از معیارهایم . با هیچ کدام از بلند پروازیهایم اما حداقلش این است که من را همین جوری که هستم قبول کرده و دوستم دارد . منی که این روزها بسیار درگیر شده ام . درگیر مسایلی که نمی توانم با او درمیان بگذارم و همان بهتر که نداند . و باید زمان درستش کند .منی که بسیار رویاپردازم و ذهنم پر شده از فانتزی که این روزها هیچ کدامشان را ندارم . خدا را شکر که هنوز تنهایی هایم را دارم . با کتاب و فیلم و مجله . شاید دارم غلو می کنم . او مرد خوبی است و بدهایم را می پوشاند .
اینکه خندیدم ؛گریه کردم ؛ و گفتم بله ...سخت بود اما الان خوبم .
هنوز وقت دارم . وقت دارم که بزنم زیر همه چیز . اما افتادم توی سراریزی . من یک هفته فاصله دارم . هفت روز وقت دارم که تنها باشم . و بعد از آن تنهاییم تمام می شود و من دو نفر می شوم یا ما دو نفر یکی می شویم . نمی دانم . گاهی تردید دیوانه ام می کند . اما بله واقعی را باید بگویم . و نترسم . نفسم بند می آید وقتی فکرش را می کنم . چادر سفیدم را امروز مامان دوخت . چادر بخت . خوشبخت خواهم شد . همین را می خواهم .وقتم تمام خواهد شد . من زیاد هم تغییر نکرده ام ؟ کتاب خواندنم . غر زدنهایم . یکهو خل شدنهایم . کار کردنم بیشتر شده . و فکر کردنهایم . من همانم . فقط قرار است حلقه ای بیاید برود در انگشت دوم دست چپم جا خوش کند . به سلامتی .
هنوز باورم می نمی شود اما نمی توانم جلوی اتفاق را بگیرم وقتی که همه می گویند خوب است . دارم سعی می کنم که تنهایی هایم را با کسی که زیاد نمی شناسمش تقسیم کنم و گاهی بد نیست . خیلی سخت است و می ترسم . اما می دانم که خواهد گذشت و من دوستش خواهم داشت . این روزها را که کنارش قدم می زنم . از خاطراتم می گذرم . بعضی هایشان را تعریف می کنم و بعد ساکت می شوم . طولانی . دوباره او لبخند می زند و من به واقعیت بر می گردم .بهم احترام می گذارد . و انگار دوستم دارد . نمی دانم . امیدوارم . به زندگی و ادامه اش . به روزهای بهتر و خوب . به سلامتی .