نمی خواهی سلام کنی ؟
به سفره ای که پهن شده است زیر بارش برف !
چشمهایم را آینه می کنم ؛
دستهای جوهریم را ؛ سبزه .
قلبم را ؛ ماهی تنگ بلور .
و سیب که همیشه هست .
مثل یک تمنای شیرین .
آرزویی دست نیافتنی !
دیگر چه چیزی کم دارم ؟
تو سلام کن و بگو ؛
در کجای سادگی ؛
سبد ستاره هایم را جا گذاشتم ؛
که این گونه مستحق بی مهریم ؟
رفتی . توی راهی . رسیدی . اینجا هوا بارونیه . من خیلی خوبم . چون حسابی بارون باریده . با اینکه تو نیستی اما من رنگین کمان رو توی آسمون دیدم . باور کن تا بر گردی من همین طور خوب می مونم . همین طور بارونی . بدون ناراحتی . با یه لبخند به وسعت مهربونیت . یه دنیا خوبی آورده با خودش این هوای خوب بهاری . مریم راست می گفت می تونم سر بلند کنم و ببینم که شکوفه ها در اومدند . و همون چیزی که منتظرش بودم رخ داد . معجزه . می دونم که بهت خوش می گذره . زودی برگرد . دخترکت . بدون امضا
بدون امضا
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 ساعت 12:39
من زخم خورده ام ؛ و مثل آدمهای دم مرگ ؛ خر خر می کنم ؛ دلم می خواهد سر بلند کنم ؛ و ببینم که درختان شکوفه داده اند ؛ ببینم که پروانه ها از پیله هایشان رها شده اند ؛ اما جان در بدن ندارم ؛ و کسی نیست که دستم را بگیرد ؛ و راه رهایی را نشانم دهد ؛ آیا مرهمی برای زخم تکرار هست ؟ عادت و خستگی را درمان هست ؟ تمام شروعها به پایان خود نزدیکند ؛ حتی بهار ؟؟ یعنی بهار آغاز دیگریست ؟ و باران را باید ؛ تا معجزه ای دیگر ...
گاهی نمی شه تو چشم بعضی آدمها زل زد و بهشون گفت که خیلی خوبند . مهربونند و قابل دوست داشتن . و البته خود جمله . دوستت دارم . گاهی اونها محبت رو تموم می کنند و چیزی باقی نمی مونه برای گفتن . حالا اینجا شاید جایی باشه فقط برای اینکه یه کوچولو خودم از این همه حرف که توی گلوم گیر می کنه و فقط به لبخند تبدیل می شه خلاص کنم . بهم لطف دارید . مهربونید . بابا . مامان که نمی دونم کی می تونم یک بار بهتون بلند بلند بگم بدون اینکه خجالت بکشم .به .برادرهای عزیزم . عمه عزیزم . مخصوصا عمو عباس که همیشه دستهای مهربونش کلی منو شرمنده می کنه . و اونقدر خوبه که هیچ چیزی در موردش نمی تونم بگم . دوستهای عزیزم . مریم گلم . وب لاگیهای عزیز . بعضی ها رو هم اصلا نمی تونم فراموش کنم . مثل صاحب گلدان که همیشه بهم لطف دارند . . و یه دوست مهربون که خاطره اش همیشه توی ذهنم هست . دلم می خواد تو چشمهای همه اینها نگاه کنم و بلند بگم دوستشون دارم
هر روز پینه ای رو که بهم دادی و توی گلدون کاشتمش بر می دارم می برم توی آفتاب می ذارم و بهش آب می دم . شبها هم می آرم پیش خودم . اتاقم از بوی مریم پر شده . تو حضورت همیشه این طوری بوده . یعنی همیشگی . دائمی . حالا هم که چند روزی رفتی سفر اصلا احساس دوری نمی کنم . چون تو هستی .
می خواهی ارزش خود را بدانی ؟
می خواهی بفهمی چقدر می ارزی ؟
برو میلاد نور /
گلستان /
خیابان ولی عصر/ پارک ملت /
پارک لاله .....
بدون اینکه بپرسی قیمت گذاری می شوی /
حتی وقتی در خیابان راه می روی .
روسریت جلو باشد یا عقب /
آرایش کرده باشی یا نه .
لباست تنگ باشد یا گشاد /
بلند بلند بخندی یا گریه کنی ...
کاش مردان می فهمیدند /
زنان بی قیمتند /
حتی فاحشه ترین آنها .