آیا همه زنها برای رنج بردن متولد شده اند ؟ زن بلند بلند گریه می کند و هزار سوال و در خواست دارد . با تمام قدرت زندگی را بر پایه عشق آغاز می کند در راه دوری از خانواده و حبس شدن در خانه . آیا تمام مردان روی زمین برای حبس کردن زنده اند ؟ همانها که احساس می کنند قولشان مردانه است آیا فراموش کرده اند قولی را که داده اند ؟ زن می گوید : پنج دقیقه طول کشید که امضا کردم و حالا به خاطر این پنج دقیقه پنج سال است که می دوم . آیا عدالت همین اشکهای این چشمهاست که زمانی به قول مردی آری گفته است ؟ دردناکتر زنی است که پنجاه و پنج سال با مردی زندگی کرده به دادگاه برای طلاق احضار شده است . چرا حق طلاق با مردان این چنینی است ؟ پس قانون کجاست ؟ در کجای عشق نوشته شده حالا که زشت و ناتوان شدی حالا که بیمار و فرسوده شدی برو دنبال زندگی خودت ؟ موهایش سفید شده . و این پاداش همه سالهای جوانی و شادابی اوست . چرا قانون حق به مردی می دهد که بعد از سالها می تواند زندگی را رها کند ؟ قانون طرفدار زور و قدرت است یا انسانیت ؟ دلم فسرده می شود از این درد و رنج و پشیمان می شوم از وارد کردن هر روح نامردی بدرونم و منصرف می شوم . چون نخوردن سیب بهتر از خوردن سیب کرم خورده است . دلم نمی خواهد سالها بعد بنویسم این مرد با روح من بازی کرد . و روح من زخمی برداشته که هیچ وقت خوب نمی شود .