ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
-بلند شو دختر، بلند شو خدا بزرگ است.
خدا بزرگ بود؛ این سحر بود که خیلی کوچک شده بود. این سحر بود که مثل ماهی از تنگش بیرون افتاده بود و برای قطره ای آب تقلا می کرد و خودش را به زمین می کوبید ، اما کسی او را نمی دید. سحر بود که تک و تنها از خود تهران تا خرمشهر آمده بود که خودش را به آب برساندو در چند قدمی آب حیاتش اسیر شده بود. کسی می دانست آب را کجا می برند؟ کسی می دانست ماهی تشنه را کجا می برند؟
مرلین مونرو غمگین نیست
ص ۱۳۵
مثل سحر شده ام...