ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اینجا هنوز هوا تاریک است اما تهران صبح شده، صدای ماشینها که از سینه کش خیابان بالا میآیند و صدای مرغان دریایی گاه و بیگاه می آید. پاهایم زق زق می کنند. چند روز پیوسته راه رفتن و آرام نبودن با تمام هیجانش دارد کم کم تمام میشود و من به خانه ، به زندگی ، به همه روزهای معمولی شهرم برمیگردم.
دلم برای این شهر قشنگ ، به قول تو عاشق بدون معشوق تنگ خواهد شد. صدای آدمهای مهربان و بیشتر مهربان در گوشم باقی خواهد ماند.
اگر ایران هم دروازه هایش به روی جهان باز می کرد همینقدر دلنشین کی شد و صدای تمام جهان درونش شنیده می شد.
لذت بخش بود دیدن مردمهای مختلف از یونان، اوکراین، چین، اسپانیا، آفریقا، سوریه، عراق، بحرین، صربستان، و خیلی جاهای دیگر در کنارت لذت بخش بود. تجربه عجیب و قشنگی بود.
چقدر لذت میبرم وقتی از استانبول مینویسی و میخونم. چقدر خوب کلمه ها رو کنار هم میزاری.
خوشحالم که رفتی سفر :)