ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
افتادیم در اتوبان. دوز دوم واکسن سینوفارم را سر راه زدم. خیلی خلوتتر از دفعه اول بود. خانه را همانقدر آشفته رها کردم و هر چه لباس بود ریختم توی ساک دستی و یک عالم وسایل ریز و درشت ، اول باید بروم به مامان سر بزنم، چند تا وسیله هم دست اوست. بابا رفته یزد چهلم مهندس، نرسیده سوار ماشینش شد و خودش را سپرد توی جاده، تا مارال رفته و وقتی خوابش گرفته و داده به رامین نشسته . همه اش نگرانش بودم. تا از خواب بیدار شدم بهش پیام دادم و بهش زنگ زدم.حالش خوب بود.
تا برسیم به مقصد شاید دو شده باشد.
خبری ازت نیست. امیدوارم بهت خوش بگذرد هر جا هستی. و خوب باشی. درد نداشته باشی.