ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
پرستار شاگردم دیروز دلش گرفتهبود. از دست مامان و بابای بچه. چندسالی میشود که به خانه اینها رفت و آمد میکنم. بچه را از یک سال و هشت ماهگی میشناسم. بچه چیزی میخواسته که هر چه گشتهبود، پیدا نکردهبود. شب بابای بچه زنگ زدهبود. زن غصه خوردهبود. دلم گرفت. چرا وقتی قدرت داریم زور میگوییم؟