بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پریسا را از قبل می‌شناختم که چه دردی را تحمل می‌کند. اما این حرفهایش، این بخش واقعی زندکیش بدون محمد بزرگی تلخ بود و هیچ جوری از تلخیش  کم نمی‌کرد و کاسته نمیشد. حالا نشسته توی رختکن بازنده‌ها و تعریف می‌کرد چطور از این تاریکی و تنهایی بیرون آمده اما هنوز تنهاست. قسمت بیشتم رختکن بازنده‌هت مثل قسمت قبلی غم دارد. اگر روحیه‌ی ضعیفی دارید یا خودتان غمگین هستید گوش ندهید.

شنیدن این زندگی‌ها انگار به من گوشزد می‌کند که درد و رنج پرستیدنی و ستودنی نیست اما آدمی را می‌سازد و از آن زن یا مردی قوی‌تر می‌سازد که بارنده نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد