ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پریسا را از قبل میشناختم که چه دردی را تحمل میکند. اما این حرفهایش، این بخش واقعی زندکیش بدون محمد بزرگی تلخ بود و هیچ جوری از تلخیش کم نمیکرد و کاسته نمیشد. حالا نشسته توی رختکن بازندهها و تعریف میکرد چطور از این تاریکی و تنهایی بیرون آمده اما هنوز تنهاست. قسمت بیشتم رختکن بازندههت مثل قسمت قبلی غم دارد. اگر روحیهی ضعیفی دارید یا خودتان غمگین هستید گوش ندهید.
شنیدن این زندگیها انگار به من گوشزد میکند که درد و رنج پرستیدنی و ستودنی نیست اما آدمی را میسازد و از آن زن یا مردی قویتر میسازد که بارنده نیست.
واقعیتش نمیدونم چه میزان از درد و رنج در این اپیزود وجود داره که همه میگن اگر تحمل تاب رنج ندارین گوش ندید اگر افسردگی دارین گوش ندید از خیلیا شنیدم من هم گوش ندادم
دیشب یک فیلمی دیدم که تهش قهرمانش میمیرد مث سگ عر زدم تنهایی توی تاریکی که در اتاق برای خودم درست کرده بودم نفسم بند امده بود چقدر عر زده بودم پنهانی و بی صدا
پنهانی و بی صدا هم میشود عر زد در درون .
نگم برایت که عهد بستم نبینم نخانم
شب خوابش را دیدم که دارم سکانس پایانی را با گریه میبینم صب هم با تپش قلب از خواب بیدار شدم
نمیدانم از کسالت روح است یا اقتضای سن که اینجوری مثل یک بچه زارت میشوم
من دست کم میدانم ادم هیچ شده ام
فکر میکنم روحمون رقیق تر از قبلترها شده.