بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

عجیب می‌گذرد. عجیب و غریب. وقتی نوشتی خیالم راحت راحت نیست. دهانم تلخ تلخ شد. وفهمیدم می‌خواهی که حرف بزنم و بگویم. تا اینجا صبر کرده‌بودم. صبر کرده‌بودی. و دیگر کش دادن ماجرا خوب نبود. و مطمئنا حس خوبی نمی‌داد.

نه خوشحال نیستم از اینکه آنلاین شده، اما چیکار می‌توانم بکنم؟ بنویسم. بخوانم. کارهای پادکست و مجله را جلو ببرم. بخوابم یا خیال کنم. دیروز هم همینطور گذشت. بدون هیچ‌ دستاوردی. آشپزی کردم. خوردم. خوابیدم. و دلتنگ بودم.