هر روز صدای زنگ در خانه زده می شود . بی آنکه منتظر کسی باشیم . و و قتی در را باز می کنم سه تا بچه قد و نیم قد ایستاده اند . ظاهرشان مثل ما نیست . مثل ما لباس نپوشیده اند . اصلا مال اینجا نیستند . فقط می دانم خانه اشان همان آلونکی است که در سمت چپ پنجره پیداست . و مثل ما انسانند و حتما گرسنه می شوند . حتما از سردی هوا سردشان می شود . و احتیاج به محبت دارند .
امروز مامان بهشون انار داد . وای ۱۳ تا تمرین . اون هم ترجمه نشده . تازه هیچ کدوم رو هم بلد نیستم . کمک !
همیشه خیلی ها اون موقع که انتظارشون رو نداریم میان
خوش به حال انارا.....
انار ميدين منم بيام//؟