ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چشمهای کودکانه ات را دیدم
از لا به لای شاخه های پر برف کاج
که چگونه غربت قدمهایم را می پایید.
شاید می خواستی ...
گفت: من دلم ماتیک می خواهد ؛
و من دلم صدای تو را که بخواند
دو ؛ر ؛می؛ فا؛ سل؛ لا؛ سی
تو فکر هایت را دود می کنی؛ حلقه؛ حلقه؛
نفس می کشم در هوای فکر هایت!
و من دلم شکلات گرم می خواهد
گفت : دلم برایش تنگ شده است .
و من خیره به روزهای رفته ...
دلتنگی از من گذشته است .
من جا مانده ام !!
و حالا که دور شده ایم به اندازه
ساعتها؛ روزها؛ ماههای گذشته
و سالهای نیامده
هنوز دوستت دارم .
**************
سه شنبه سوم سپتامبر
به طرزی خستگی ناپذیر به کسی که در برابرت است ؛بیندیش توجه ای واقعی و عمیق معطوف او کن . لحظه ای هم از یاد نبر این مرد یا این زن که مخاطب تو است از جای دیگری می آید اندیشه ها؛ سلیقه ها و کردارش در بستر تاریخی پر فراز و نشیب شکل گرفته و بسیار کسان و چیزها که به مخیله ات هم راه نمی یابند در ساختن او نقش داشته اند . پیوسته به یاد داشته باش این مرد یا این زن که نگاهش می کنی هیچ دِینی به تو ندارد جزیی از دنیای تو نیست به یاد داشته باش در دنیای تو هیچ کس پیدا نمی شود ؛حتی تو . همه این ها تمرین ذهنی است که تفکر و تخیل را ورز می دهد؛ هر چند کمی دشوار است اما تو را به سوی لذتی بسیار ژرف می برد . این لذتی است : از عشق ورزیدن به این مرد یا این زنی که در برابر توست عشق ورزیدن به وجودی که رازی است؛ نه آن چیزی که در ظن توست نه ان چیزی که تو را می ترساند نه آن چیزی که به آن امید بسته ای . در انتظارش باش ؛جست و جویش کن؛ آن را ببین عشق بورز به وجودی که رازی است .
از کتاب تصویری از من در کنار رادیاتور
کریستین بوبن
پ ن : بعد از هشت ماه به روز شد . بخوانید !
شعرت زیبا بود. تو که به این زیبایی شعر میگی چه اصراری داری با اشعار دیگران وبلاگت رو پر کنی؟!
نکنه بگی این شعر از تو نبود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شکلاااااااااات؟ می دونی آخرش چی میشه؟
تو هنر پیشه خوبی هستی. خو ب بلدی فیلم بازی کنی.
می خوای به اینجا برسه؟
کسی در برابرم نیست...کسی را ندارم که در برابرم باشد و بتوانم نگاهش کنم...
به جا های خوبی رسیدم!
چطوری؟ خوبی؟ امتحانا خوب بود؟
پائولو کوییلو می گه:عشق تو را به بهشت یا به دوزخ میبرد.ولی بدان که عشق حتما تو را به جایی می برد.
U R IN LOVE MAYBE!GOOD FOR U
"I think we ought to read only the kind of books that wound and stab us...We need the books that affect us like a disaster, that grieve us deeply, like the death of someone we loved more than ourselves, like being banished into forests far from everyone, like a suicide. A book must be the axe for the frozen sea inside us."
Franz Kafka
با عشق ورزیدنمان نمی بایست او را احاطه کنیم .هدیه ای که از این عشق هر روز به ما می رسد بزرگی آن است پس هرگز قابل احاطه کردن نیست.
فائزه ی نازنین.اگه گاهی کم کم می نویسم این جا دلیل بر کم توجهیم نیست.می خوانم و حرف زیاد برای گفتن دارم اما شاید جایش این جا نباشد.
سالها گذشته است و من هنوز
در انتظار آن لحظهی ناب
شعر نگاهت را مرور میکنم
و آن لحظه شاید
از راه دیگری رفته باشد
که من هنوز
در انتظار
نگاهت را مرور میکنم
دسالها گذشته و من هنوز
لم شکلات گرم میخواهد
و فنجان دسته آبی تو را
و دستهای تو را
و ...
همه آن همیشگی های خوب
چه قشنگ بود این شعر شما !
تعطیله اینجا؟
چشمهایم کودک بودند و
دستانم که سرخ بودند همیشه از ماتیک ها...
با اخرین سل٬ لا ٬ سی در هوای اشفته غربت حلقه حلقه اش٬
داغی شکلاتی دستم را دلتنگ کرد و سرخی هایش را
به چشمانم سپرد
حالا من مانده ام با دل وامانده ای که ٬ هیچ ٬ دوست ندارد//
شعرت فوق العاده زیبا بود عزیزکم...عالی./راستی خدای دشت نیلوفر ٬ رو اولین بار در شعر سهراب دیدم و مثل جیغ های بنفشش در ذهنم موند
هنوز دوستم دارد؟
عجیبه!مث اینکه هنوز باخبر نشدی که اسفند شده. چرا بابا جون اسفند شده چند روزیه! ولی پست تو مال ۲۶ بهمنه!