ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز با جمله ای زندگی می کند که چند وقت پیش برایش فرستاد ،
کار ، عبادت ، عشق ، محبت و ... را برای پاداش انجام دادن یأس می آورد .
هر چه می کنی بی منظور انجام بده مثل باران و آفتاب تا از ناسپاسی دیگران افسرده نشوی !
آن وقت تا همیشه بارید و تابید .
عنوان این نوشته منو به یاد این شعر پر مفهوم می اندازه:
زندگی کردن ما مردن تدریجی بود
هرچه جان کند تنم عمر حسابش کردند...!
وقت کردی بیا اونورا
دلم خیلی برای نوشته هات تنگ شده بود. اما مدت ها بود که دل کنده بودم از این اینترنت و حتی کامپیوتر. آخه داشتم طراحی می کردم. ببینم این مدت درسته که خیلی کم دیدمت اما انگار اتفاقات مهمی توی زندگیت افتاده. نوشته هات تغییر کردن. البته هنوز سرحال نیستند اما انگار رد پای چیزی یا کسی رو می شه یک جاهایی این اطراف دید. کاش می شد ارتباط بیشتری با آدم هایی که دوستشون داری برقرار کنی. اونوقت چه کارها که نمی تونستی انجام بدی. راستی این کیه دعوتت کرده یه سری بهش بزنی؟