ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روز بعد از کودتای سیاه آمده بیرون . مثل بقیه که از شدت خشم و ناعدالتی بیرون آمدند به نشانه اعتراض که گیر یکی از همین گاردی ها افتاد یا ضد شورشی ها یا لباس شخصی ها ، چه می دانم ، همین ها که مست و لاابالی ریخته بودند توی خیابان و شیشه ها را خرد می کردند و تقصیر مردم می انداختند ،دختر را برداشته بود برده بود توی یکی از ساختمانهای خلوت دولتی و توی آسانسور دخلش را آورده بود ، می دانی دخل یک دختر را توی ایران آوردن یعنی چه آقای دکتری که دود چراغ خوردی ؟یا می خواهی برایت توضیح دهم ؟یعنی حسابی کتک خورده و بهش تجاوز شده بود . می فهمی !وقتی شنیدم اشک توی چشمهایم جمع شد و هر بار که یادش می افتم می لرزم و با خود می گویم آیا دوباره گیسوانم را در باد شانه خواهم زد ؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت ؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت ؟