ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
راه می افتیم در باغ طوطی ، چقدر تغییر کرده ، درختها را بریده اند و همه جا یکدست پر از قبر است .با مائده می نشینیم کنار سنگ سفید .کنار مادر بزرگی که چشمانش به رنگ دریاست .
به صورت خیسم نگاه می کند و با صدای بچه گانه اش می پرسد به چی فکو می کنی ؟می مانم چه بگویم . آخر این سؤال را از کجا آوردی دختر دایی چهار ساله من ؟ من جواب می دهم به آرزوهام . و انگار معنی آن را نمی داند هیچ نمی گوید .در این لحظه هزار فکر توی سرم است و هزاران دعا . برای تو . دوستانم . برای این روزهای تلخ .برای برادر ساره که گم شده است و هیچ خبری از آن نیست . برای فاطمه شمس و صبرش.شادی صدر و بقیه. برای دختری که از زندان آزاد شده و هر روز آرزوی مرگ می کند.پر از فریاد می شوم . پر از بغض بی پایان .
پشت سر هم صف بستن .. من فقط روی زمین کشیده میشم
از این همه تاپ خوردن خسته شدم دخترک بدون امضا.