ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تا بیاید نگاه شما بریزد توی صورتم ،چشمهایم را می بندم ، نمی توانم نگاه کنم ...
دیشب موقع خواب یا نمی دانم توی خواب یا قبلتر با خودم و یا با تو دعوا می کردم ، دلم گرفته بود ، یاد روز پایان نامه ام افتاده بودم که نیامدی و می خواستم همان موقع شب توبه ام را بشکنم وبهت اس ام اس بدهم که چرا نیامدی بی معرفت ... آخر یکی از کارهای پایان نامه ام توی اتاقم است و درختان همیشه سبزی که بر رویش بافته ام مثل آینه دق جلوی رویم ، همه اش سعی می کنم نگاهم را ببرم به سمت زن نارنجی که ایستاده در باد ، محکم و استوار اما سه درخت سبز حواسم را پرت می کند ....
پاهایم را توی حوض فرو می برم و به صدای فروغ گوش می دهم و هوا کم کم تاریک می شود .
وقتی خسرو شکیبایی مرد ، جمعه بود ، روز بدی بود و من داشتم توی اتاقم به صدای فریادهای کتک خوردن زنی گوش می دادم که یک شب باد او را با خود برده بود . فراموش نمی کنم که بلانش اس ام اس داد و من باور نکردم تا اینکه مامان از پایین پله ها صدا زد ، گریه ام بند نمی آمد .