دلم برای شان آی تنگ شده ، یک دورگه شیطان که همه بچه های کلاس از دستش عاصی می شوند ، وقتی همه قطعه ها را جدا می کند ، کاج های توی لگوها را برمی دارد ، شکل های عجیب و غریب می خواهد و با بغل دستی اش معمولاً دعوا می کند .هنوز به کلاس نیامده ، آب می خواهد یا دارد خوراکی می خورد .از توی حیاط آمده ، نوک دماغش قرمز شده ، و می خواهد بداند که امروز قصه چیست ؟ فارسی حرف زدنش دوست داشتنی است . گاهی کلمه های انگلیسی استفاده می کند و من به انگلیسی جوابش می دادم و کیف می کرد. یکبار با لگو آدمی ساخت که پاهایش از وسط باز شده بود . می خندید و می گفت می خواهد تویلت کند . دلم برایش تنگ شده ، یعنی معلم جدید حالش را درک می کند؟
دل ما هم برای بعضی چیزهایی که نداریم و از دست داده ایم و از دست می دهم تنگ می شود...
انشالله که هوایش را دارد
عزیییزم.. چقدر خوب درکش می کنی.جدی جدی هم آدمای عجیب و متفاوت تر دوس داشتنی ترن. مث اون دانش آموزم که نانچیکو آورد سر کلاس و کلی هم ذوق می کرد...
تو به چیزای خوب فکر کن. به اینکه حالشو درک میکنه.