پالتهای رنگم را از توی کمد در می آورم ، رنگهایی که خودم درست کردم ، می پاشم روی مقوا ، رنگ روی رنگ ، قرمز و صورتی و زرد و نارنجی و آبی و سبز . رنگهایی که دوستشان دارم . که شاید وقتی تو بدنیا آمدی ، رنگ ها را ، زیبایی ها را دوست داشته باشی . نمی دانم . من که هنرمند نشدم ، نقاش یا نویسنده نشدم . شاید تو روزی کسی شوی . کسی که خودش را بشناسد. احساساتش را بشناسد و خودش را دوست داشته باشد.
خیلی به حال این روزات غبطه می خورم
خیلی
مطمئن باش برا خودش ادم بزرگی میشه خیلی بزرگ
مهم انسان بودنه . حالا بزرگ یا کوچیک ، فرقی ندارد.
پس کمک ش کن اونی بشه که دوس داره
من سعی می کنم راه رو بهش نشون بدم ، خودش باس انتخاب کنه.
تو هم هنرمندی و هم همه کس..همه کس کودکی که از وجود توست و با نفس های تو نفس می کشد..هنرمندی که دنیای پیچیده ی رنگ ها را در کادرهایی کوچک و ساده ترکیب میکند..تو هنرمندی دوست داشتنی هستی..
اگرم چیزی هست از صدقه سر دوست خوبی چون توست .
اگه مثه تو بشه که ماه شده
واقعا ؟؟ مرسی .