تو تکان می خوری و همه هستی ام رنگ می گیرد ، گاهی که اشکهایم از سر دلتنگی می ریزد ، تو تکان می خوری و من غم دنیا را فراموش می کنم . می خندم و تو تکان می خوری . آشپزی می کنم و آهنگهای قدیمی مورد علاقه ام را گوش می دهم ، نیمه شب بیدار می شوم و باز تو تکان می خوری .جنبش کودکی در مادرش و بعدها می شود مادری که زندگی می کند برای کودکش . و همه اینها فراموش می شود تا نگاهم ، لبهایت را به خنده باز ببیند. تو من را می رقصانی و به همه زندگی امیدوار می کنی.
تنها کاری که هیچ وقت نمی توانی از آن استعفا بدهی ، مادر بودن است .
فوق العاده است :*
خیلی ی
یه حس خوب/ :)))
قشنگترین حس بدون تعریففففففف....
ممنونم عمه عزیزم.
چقدر قشنگ و هوس برانگیزه این حس