خواب دیدم ، تمام دیشب را به جای همه شبهایی که خواب نمی دیدم ، خواب دیدم . خوابهایی که ادامه داشت و حتی وقتی در پشت بام بر اثر باد بهم خورد و دخترک ترسید و گریه کرد و خوابش کردم و دوباره خوابیدم ، ادامه خوابم را دیدم . دریا افتاده بود توی یک استخر که ازش می ترسیدم و آدمها را می خورد یا غرق می کرد . تو آمده بودی به خوابم و در قسمتی دیگر از خوابم صامت فقط راه می رفتی و ما هر دو برای هم قیافه می گرفتیم . دخترک نبود توی خوابم و زن تو هم نبود . نمی دانم . هر دو تنها بودیم . من با پدر و مادرم و تو در اتاقی دیگر . چهارتایی بودیم . چرا تو بودی ؟ نمی دانم مثل روحی سرگردان بین خانواده ما راه می رفتی . و من موقع نماز صبح برایت دعا کردم هیچ وقت مثل قبل افسرده و دلگرفته نباشی و شاد باشی و مثل من که با دخترم شادم .و حتی در نهایت افسرده بودن هم وقتی دخترک می خندد و دو تا دندانهایش را نشانم می دهد ، زندگی به من برمی گردد.باز هم خواب همان دریای وحشتناک که مثل تور ماهیگیری در دستانمان بود و جلو و عقب می رفت .موج های طوفانی که تمامی نداشتند. نشانه چه بود ؟ همین بالا و پایین فراوان هر روزه زندگیم . و من با ترس پاهایم را توی همان استخر می گذاشتم و می خواستم فرار کنیم اما دور تا دور دریا میله های بلندی بود مثل زندان . بالاخره با خنده دخترک بیدار شدم ، داشت بالای سرم با تسبیحم بازی می کرد و می خواست خودش را به کتابم برساند.
دریا نشونهی نیروهای بالقوهاس؛ خوب و بد. امیدوارم برا تو معناهای خوب داشته باشه.
بوس برای سلما جان که حتی توی خوابهای مامانش هم منجی است:)
امیدوارم
مرسی مامان محبوبه