ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
امروز که در خانه بودم دو تا فیلم دیدم، فیلم محله چینى هاى رومن پولانسکى با بازى جک نیکلسون که به نظرم خیلى قشنگ بود، اونقدر جذاب و معماگونه بود که هفت صبح خوابم حسابى پرید. از همان زنها که وقتى معشوقه شوهرشان را مى بینند کارگاه خصوصى مى گیرند ، اما این با همه فرق مى کرد. و آخرش دوباره با خاطره تلخ براى کارگاه خصوصى تمام شد.من قبلا هم بیتر مون پولانسکى را دیده بودم. من عاشق رومن پولانسکیم چون تو هم عاشقش بودى.
و فیلم بعدى عجیب و غریب بود. اپیزودیک بود و زندگى دختر جوانى را نشان مى داد که به ظاهر احمق بود و مدتى در آسایشگاه روانى تحت درمان قرار گرفته چون احساساتش را پنهان نمى کرده.
عجیب بود از اینکه عاشق شد ، ازدواج کرد، شوهرش سر کار فلج شد، و به دختر گفت برو و میک لاو با هر کسى که دوست دارى ، من اینطورى حالم خوب مى شود و زنده مى مانم. و آنقدر دختر جلو رفت که قربانى شد و مرد و شوهرش روى پاهایش ایستاد. چرا باید اینطورى باشد؟؟؟
چرا باید زن قربانى مرد مى شد؟؟ آیا اگر وضعیت برعکس بود هم فیلم اینگونه جلو مى رفت؟
همیشه زنها قربانى هستند!!
اسم فیلم شکست موجها بود. کارگردانش را نفهمیدم و نمى توانم سرچ کنم با این وضعیت نت.
breaking the waves
کارگردانش لارس فون تریه است و یکی از شاهکارهاشه این فیلم. پایانش خیلی آزاردهنده است.