ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
به زرزر مى گویم تولدت مبارک و او که از دیشب نخوابیده ، جوابم را مى دهد. هر دو مى ترسیم. او براى بچه خواهرش که هنوز بدنیا نیامده ، من براى دخترکم که اگر کودکیش، مثل کودکیم جنگ را بخواهد تجربه کند. ترس شبهائى که بمب مى انداختند هنوز در جان و تنم است. به زرزر مى گویم بیا نترسیم. هیچ چیزى نمى شود. از رادیو سرودهاى وطن دوستانه پخش مى شود. آدمى شور بر مى دارد. ما از این دنیا چه مى خواهیم جز عشق، هواى سالم و کمى امنیت براى اینکه این چند ساله باقى مانده را زندگى کنیم. چه مى شود کرد؟ من مى دانم با خودم تکرار مى کنم جنگ نمى شود. به زرزر مى گویم من مطمئنم جنگ نمى شود. برو بخواب. تولد بیست و هشت سالگیت مبارک.
کوفی مسلک نباش
سلام و درود
نگران نباشید جنگ نمیشه
بازار نفت مهم تر از جنگ با ایران هست