ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خواب دیدم از همه چیز عکس می انداختم، شهاب باران بود، عکس می انداختم، در بیایانی بودیم که می شد به راحتی شهابها را دید و از دوق داشتم دیوانه می شدم. بعد روز عید شد و نماز عید، روی بلندی بودم که از زنهایی که نماز می خواندند عکس بگیرم اما آنجا استانبول بود و امیر هم ایستاده بود و ناراحت بود. نمی دانم خیلی وقت است ازش خبری نیست. خوابم قاطی پاتی بود . عجیب.