ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
یک:
دیگر جا نیست
قلب ات پُر از اندوه است
می ترسی – به تو بگویم – تو از زنده گی می ترسی
از مرگ بیش از زنده گی
از عشق بیش از هردو می ترسی.
به تاریکی نگاه می کنی
از وحشت می لرزی
و مرا در کنارِ خود
از یاد می بری.
شاملو
دو:
می نشینم روی کاسه توالت ، درد دارم. قلبم، جسمم، روحم ، همه جایم تیر می کشد.
خودم را هی می شورم. دستشویی دارم. زیاد. دریده می شود بدنم. دلم می خواهد همان جا کسی را محکم بغل کنم و گریه کنم اما اینجا توالت خانه مردم است و تصویر خودم در آینه می خورد توی ذوقم. جلوی اشکهایم را می گیرم.
بلند می شوم ، پدم را عوض می کنم و شلوارم را می کشم بالا. کاسه توالت پر از خون است. سیفون را می کشم. چیزی باقی نمی ماند. باید سیفون این روزها را بکشم و تمامش کنم.
سه:
می میرم برایت. من که هیچ وقت از نزدیک ندیدمت حالا نشسته ام جلوی موبایلم زل زده ام به دستها ، انگشتانت که با وسواس چسب را می کند. به حرف زدنت چشم می دوزم. به خوردنت، آب دهانم راه می افتد. می گویی ترش. ترش می شوم. می گویی جنگ، آشوب می شوم. می گویی فقر، دلم می ریزد. می گویی... با کلمه ها بالا و پایین می شوم. من تنهایم. مثل دستهایت که می تکانی . و دیگر جزء هیچ دسته ای نیستم. رنج و غم و غصه از این بیشتر!!
عزیزم
بیابغلم