ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
اگر شهریور تمام شود و اگر مدرسه ها کاملا باز شوند تمام زندگی من مختل می شود. کلاسهایم که هی وعده داده ام تمام می شود ، تمام خواهند شد. دلم نمی خواهد در خانه بپوسم. تنها راه نجاتم در خانه نبودن است.
خوابم نمی برد. قصه گوش می دهم. نفس عمیق می کشم. تاریکی است. سکوت است. من در سکوت و تاریکی هنوز بیدارم. چشمانم دارد بسته می شود. می سوزد از خستگی. اما دارم قصه گوش می دهم. نمی توانم صدایت را رها کنم. خواندنت تنها چیز باقیمانده برای من است.
تو نَباشی
ماندن به چه دَردی می خورد؟
به کدام شَهر بروَم
که حضور غایِبت
دیوانهام نکند…
عباس معروفی