بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

تلخناک

خوابیدم با یادت، بیدار شدم با یادت. سردم شد. پتو کشیدم رویم. صدای سگها نمی گذارد باز بخوابم. هنوز تاریک است. هنوز تا نور نتابیده می توانم چشمانم را ببندم و خودم را ببرم در عالم خواب و باز نباشم برای چند ساعت. مغزم فکر نکند. روحم آرام بگیرد شاید. 

تو سرم تکرار می شود:

با بوسه میخم کن وسط این دیوار ...

نظرات 1 + ارسال نظر
ولی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 05:27 https://book-market.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد