ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یک ساعتی از ظهر گذشته بود که از کلاسم آمدم بیرون و دیدم در صندوق عقبم باز مانده . قلبم ریخت. تا بازش کردم دزدگیر صدایش درآمد. این همه ساعت صندوق عقب باز مانده بود، نمی دانم چرا صندوق عقب باز مانده بود؟ مگر می شود در ماشین را قفل کنی و صندوق باز بماند و دزدگیر آلارمی ندهد؟ چه مزخرف. یک نفس راحت کشیدم. لگوها بودند. اگر لگوها را برده بودند پنج شش میلیون باید به موسسه می دادم و این یعنی چند ماه بدون حقوق می ماندم. لاستیک زاپاس هم فکر کنم باشد چون چیزی بهم ریخته نشده بود. البته الان که فکر می کنم باید حتما چک می کردم. حالا پس فردا حتما چک می کنم وگرنه چطور جواب مردخانه را بدهم. خدا بهم رحم کرده . داشتم امروز به مامان ه می گفتم ساعتی اینقدر می گیرم و نمی توانم بیشترش کنم و به آدمها رحم می کنم که روزی هم بقیه به من رحم کنند.