ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
صبح خواب دوستم را دیدم که ایران نیست. و کمی هم ازخودم شرمسارم بابت خوابم اما چرا باید آدم از طبیعتش شرمسار باشد. از اینکه دوستش را این همه دوست دارد؟ دوستی که هم جنس خودش هست و شاید هم بخواهد لبهایش را ببوسد! شاید هم بخواهد بغلش کند و لمسش کند و حتی باهاش بخوابد. و این برای زنی که ده سال با یک مرد خوابیده ، شاید مهم باشد، شاید نباشد. شاید در زندگی قبلیم علاقمند به هم جنس خود بوده ام. اینکه بخواهم از روی عشق و علاقه این کار را بکنم خیلی هم برایم جذاب و دوست داشتنی است.
شاید هم خوابیدن یک فعل است که اگر عشق درش نباشد می شود یک کاری مثل خوردن و خیلی کارهای دیگر که همه آدمها در طول شبانه روز انجامش می دهند. به هر حال احساس واقعیم بود که نوشتم.
Theres no shame,Nature is not shameful