ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دخترک همینطور دارد گریه می کند. می خواهد فردا با مرد خانه برودسر کارش و با من نیاید. وقتی مامان نباشد عزا می گیرم که دخترک را چکارکنم و این روزها هم نمی خواهد جایی برود. خانه دوستم نمی رود. خانه برادرم هم بیشتر خودم نمی خواهم که بماند. یا نیستند. یک ساعتی می شود که بهانه می گیرد و جیغ می زند و گریه می کند . همه اینها تقصیر من است. اگر من خانه می ماندم. اگر من سر کار نمی رفتم شبانه روز ، اگر من پیش بچه خودم بودم این اتفاق ها نمی افتاد. نمی دانم ، نمی دانم چکاری درست است. اما من نمی توانم در خانه بمانم. من کار کردن را دوست دارم.