بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کابوس

مرد خانه آمد بالای سرم و صدایم زد ، ترسیدم. توی خواب منتظر نبودم کسی صدایم بزند. سردم شده . پتو انداختم روی خودم. چشمهایم را یک لحظه نگاه  کردم. کاسه خون شده بود. خیلی سردم شده. نفس کشیدنم خیلی سخت است. امیدوارم یا صبح نشود یا من بیدار نشوم یا وقتی صبح شد اصلا دنیایم تغییر کرده باشد. نمی خواهم در این کابوس بمانم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد