ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بزرگتر که شدم رفتن به مشهد تفریح تابستانهای ما بود. پنج تایی سوار رنوی سفید بابا میشدیم، با مادر شش تایی می رفتیم مشهد. یکبار با خاله فاطول - خاله بابا- رفتیم. یکبار رفتیم شمال و از راه شمال رفتیم هتل قصر. توی صحن که می دویدم بهترین حس دنیا را داشتم. مشهد برایم شاندیز، هتل های رنگارنگ و حرم امام رضا بود که بوی زعفران، نبات و زرشک می داد. و هنوز که وارد خیابانهای مشهد میشوم این بوی خاطره انگیز حالم را خوب میکند.
هر شهری بویی می دهد و بوی مشهد بوی زعفران های قرمز رنگ است. بوی گلهای بنفش ظریف و نازک است که توی دستان زحمتکش کشاورزان خراسان این طور همه جا پراکنده شده اند. فیلم مستندی که چند سال پیش دیدم در موزه سینما ، برگ جان ابراهیم مختاری، فوق العاده بود. درباره زعفران و عشق . بچه بودم و پناه می بردم به آینه های تکه تکه و کبوترهای سفید و سقاخانه طلا و کاسه های آب .