بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

آ ی آمدنت

دیشب شعرخوانی گروهی را تماشا کردم . خوابم برده بود و یکهو بیدار شدم و خیلی اتفاقی رسیدم به شعرهای منزوی که یکی یکی می خواندی و توی دلم اشک می ریختم. سیگار پشت سیگار. 

و من دلم برایت تنگتر می‌شد انگار. بدانم حالت چطور است، دقیقتر چکار می‌کنی.

صبح شده. قسمتهای چهار و پنج هر دوکتا را گوش دادم و شعر محبوب محسن چاوشی. 

را هزار بار بعدش گوش دادم. می نویسم. نمی توانم ننویسم. چیزی توی کله ام تکرار می‌شود. بغض دارم. اتاق خیلی سرد است. زمستان سرد خانه شروع شده است. 

امروز تا پنج عصر کلاس دارم. دوباره برگشتم به زندگی عادی. به همه همان رنجها و غصه ها و ماجراها و دغدغه ها. 

زن جوان غزلی با ردیف "آمد" بود
که بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بود

زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی من
به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود

مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرد
اگر چه خود به زمان و مکان مقید بود

به جلوه و جذبه در ضیافت غزلم
میان آمده و رفتگان سرآمد بود

زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنش
رهایی نفس از حبس های ممتد بود

به جمله دل من مسندالیه "آن‌زن"
و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود

زن جوان نه همین فرصت جوانی من
که از جوانی من رخصت مجدد بود

میان جامه‌ی عریانی از تکلف خود
خلوص منتزع و خلسه‌ی مجرد بود

دو چشم داشت دو "سبز - آبی" بلاتکلیف
که بر دو راهی "دریا - چمن" مردد بود

به خنده گفت: ولی هیچ خوب، مطلق نیست!
زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود

-----------


خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من دل مغرورم پریدو پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود

گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود



منزوی



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد